شهید عبداله فلاحتگر
شهید عبدالله فلاحتگر اوشیبی نام پدر : محمد ابراهیم نام مادر:مولود میکانیکی تاریخ تولد :1343/10/20 تاریخ شهادت : 1363/12/22 محل شهادت : پاسگاه ترابه گلزار:گله محله عملیات بدر
فرازی از وصیتنامه شهید عبدالله فلاحتگر
پدر و مادر همانطور که در شهادت برادر بزرگم علی صبور بودید در شهادت من هم صبور باشید و اگر جسدم را نیاوردند ناراحت نباشید زیرا که قلب من در قلب شما و قلب شما در نزد من جای دارد پدرم، پدری که چشم انتظاری برادر بزرگم را میکشیدی و امید داشتی که من عصای پیریت باشم از تو فقط یک درخواست دارم و آن این است که دعا کن شاید خداوند از روی دعاهای تو گناهانم را ببخشد، مادرم مادری که آرزوی دامادی مرا داشتی ببین لباس غرق خون و کفن دامادیم را، مادر، من در حق تو فرزندی نکردم ولی تو حق مادری خود را نسبت به من کامل و بنحو احسن ادا کردی و تو ای برادرم برادر سلاح به زمین افتاده ام را بردار و در سینه خود بفشار و با صدای الله اکبر و با گلوله آتشین بر قلب کافران (امریکا، شوروی، اسرائیل، فرانسه و گروهکهای انحرافی) فرود آورید که امام زمان (عج) و امام امت یار و یاور همه ی شماست.
و تو ای خواهرم، خواهر تو همچون دیگر خواهران شهداء زینب وار باش و پیام خون ما و دیگران را به آینده برسانید.
توصیه دیگری که دارم به همه برادرارن و خواهران که در اینجا جمع هستند به فرزندان و کودکان خود یاد بدهید و بگوئید که فقط یک چیز در دنیا و زندگی دنبالش را بگیرند و آن دین مقدس اسلام و قرآن است فراموش نکنید و یادتان باشد دین خود را خوب بشناسید مبادا دست از دین خود بردارید و چند سخنی با گروهکهای انحرافی که از خط حزب الله منحرف شده اند . تا کی میخواهید سرافکنده و از این جامعه و ملت خدا جو و خدایی فراری ؟؟؟ آخه این اسلام به شما چه بد کرده؟ مگر اسلام جز خیر خواهی و خوشی شما دیگری میخواهد اما من میخواهم بگویم که آغوش اسلام باز است خدا رحمان و رحیم است تا دیر نشده بیائید در آغوش اسلام و از کج روی دست بردارید براهی بروید که انبیاء رفتند شما را به آن کسانی که در نزدتان عزیزند قسم میدهم که از این راه منحرف دست بردارید و قبول کنید که فردایی (روز قیامت) در میان است در آنجا از شما سوال میشود که شما امام و رهرو داشتید اما باز هم قبول نکردید در قبر از شما سوال میشود چه کسی را میپرستیدی؟ رسولت کیست؟ ولیت کیست؟ در آنجا جز افسوس و سکوت چیزی حکمفرما نیست و پشیمانی دیگر سودی ندارد تا دیر نشده به آغوش اسلام برگردید.
در خاتمه از همه برادران و خواهران و دوستان و آشنایان که به آنها آزار و اذیت کرده ام خواهش و تمنا و التماس می کنم که مرا ببخشند و مرا عفو کنند چرا که در روز محشر حقالله بدست الله بر طرف میشود ولی حقالناس است که مانند تیغی در گلو میماند و در آنجا از آنها شرمندهام.
والسلام عبدالله فلاحتگر ـ بابل 1363/11/29
چهارمين فرزند محمدابراهيم و مولود بود. آنها شش فرزند داشتند. عبدالله در فصل سرد سال ده روز مانده به پايان دي ماه 1343 در گلهمحله بابل به دنيا آمد. پدرش نجّاري داشت و زندگيشان متوسط بود. به قول امروزيها دستشان به دهنشان ميرسيد.
عبدالله زير سايهي پدر و مادري شيعه و معتقد تربيت شد و به سنّ 7 سالگي رسيد. پاييز 1350 در دبستان زادگاهش اسم نوشت. خرداد سال 55 دو سال مانده به پيروزي انقلاب دبستان را به پايان رساند.
سه ماه بعد، اول پاييز همان سال وارد مدرسه راهنمايي كوروش كبير شد. دو سال در مدرسهي كوروش كبير بابل تحصيل كرد. زمزمههاي انقلاب را كه شنيد، هرچند سنّ و سال زيادي نداشت و دوران نوجوانياش را طي ميكرد، امّا همان سالها در تظاهرات شركت ميكرد. تا اينكه انقلاب سال 57 به پيروزي رسيد. پس از پايان دوره سه ساله راهنمايي دست از درس خواندن كشيد و به صف انقلابيون پيوست. در انجمن اسلامي و مسجد فعاليت چشمگيري داشت. شبها تا صبح نگهباني ميداد. روزها هم به پدرش در كار نجّاري كمك ميكرد، هم به كارهاي فرهنگي ميپرداخت. 22/6/62 وقتي 21 ساله بود، به عضويت سپاه درآمد.
مادرش مي گويد:
«تولد امام حسين بود. لباس سبز پاسداري را به تن كرد و به منزل آمد. با شوق صدايم كرد و گفت: مادر! لباس داماديام را پوشيدم. لبخندي زدم و گفتم: مباركت باشد. خيلي زيباست.»
او پس از عضويت در سپاه و گذراندن دوره آموزشي با عنوان تخريبچي لشكر 25 مشغول به كار شد و چند بار بين سالهاي 61 تا 63 به جبهه اعزام شد. 27/4/61 بر اثر اصابت تركش به زانوي چپ مجروح شد و پس از بهبودي دوباره راهي جبهه شد. تا اينكه در عمليات بدر، جزيره مجنون 21/12/63 با اصابت تير به پهلو به شهادت رسيد. پيكرش را از جزيره مجنون به بابل و از آنجا به گلهمحله انتقال دادند و پس از تشييع در گلزار زادگاهش به خاك سپرده شد.
عبدالله از زبان جعفر فلاح ۹۸/۵/۲۵
عبدالله به لحاظ اقتصادی از خانواده ای نسبتا مرفه بدنیا آمده بود. او فرزند چهارم از خانواده ۸ نفره بود.
پدرش مرد پرتلاش، زحمتکش و دارای کارگاه نجاری و آدم اصل و نسب داری بود.
عبدالله دارای سه برادر بزرگتر بنام های محمد_علی(شهید) و اکبر بود.
همه اعضای خانواده و خصوصا برادران نقش فعالی در حرکت های انقلابی داشته اند.عبدالله نیز تحت تاثیر رفتار برادران بزرگتر بوده و آنان را الگویش قرار داده بود و براستی الگوهای خوبی داشت.
در فعالیت های اجتماعی نظیر توزیع مواد غذایی، نفت و...حضوری فعال داشت.
با شکل گیری بسیج در محلات، از اعضای فعال و دائمی بود. در کشیک های محلات شهر حضور مستمری داشت.
با شروع جنگ تحمیلی، علیرغم حضور سه برادر بزرگتر در جبهه، پدر و مادر مظلومش را راضی، و با گذراندن دوره آموزشی، عازم جبهه ها شد.
در عملیات ها و مناطق مختلف جنگی حضور داشت.
دوستی خوش مشرب،متشرع و به تاثی از والدین و برادرانش،فردی مبادی آداب بود.
در دو منطقه والفجر مقدماتی(رقابیه) و خط پدافندی جفیر، توفیق همراهی و همسنگری با او را داشتم.اهل تهجد و نماز شب بود و همانند شهید نیما سرمد از دوستان نیک و بی بدیلی برایم بودند و در آن دوران کوتاه خصایصی خوبی از آنان آموختم.رفتار و کلامش دوست داشتنی بود.رک و بی پرده سخن میگفت. زمانی هم اگر عصبی میشد،سخن و یا رفتارش باعث رنجش دیگران میشد بلافاصله عذرخواهی میکرد.
پس از آن عبدالله بواسطه علاقه، وارد واحد تخریب شد.
علیرغم اینکه برادرش علی در عملیات رمضان بشهادت رسیده و مفقود شد و برادر دیگرش اکبر که بارها مجروح شده بود باعث نشده تا از حضور در جبهه طفره رود، بلکه با نشاط تر گذشته بوده و اعتقاد داشت هر یک از آنان به وظایف خود عمل کرده اند.
عبدالله در اواخر سال ۶۳ و در عملیات بدر به درجه شهادت نائل گردید و جنازه اش در گلزار شهدای گله محله به خاک سپرده شد.